لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. [مجاز] کاری که بر عهدۀ شخصی بیفتد.
پیشنهاد کاربران
هوالعلیم
گریبانگیر ؛ مبتلا ؛ دچار ؛ درگیر ؛ گرفتار
مثال : ظلم مکن که گریبانگیر خودت میشود ( یعنی ظلم مکن که به ظلم دچار میشوی ) ⬅ ( ظلم مکن که گرفتار ظالم میشوی ) ⛔
گریبانگیر ؛ مبتلا ؛ دچار ؛ درگیر ؛ گرفتار
مثال : ظلم مکن که گریبانگیر خودت میشود ( یعنی ظلم مکن که به ظلم دچار میشوی ) ⬅ ( ظلم مکن که گرفتار ظالم میشوی ) ⛔
گریبان گیر به معنای دست و پا گیر نیز هست