گریبان پاره کر

لغت نامه دهخدا

گریبان پاره کردن. [ گ ِ رَ / رِ ک َ دَ] ( مص مرکب ) خرق گریبان. دریدن گریبان :
بیا که گر بگریبان جان رسد دستم
ز شوق پاره کنم تا به پیرهن چه رسد!
سعدی ( بدایع ).
|| شکافتن. از هم دریدن :
سنگ خارا را شرار من گریبان پاره کرد
ساده لوح آن کس که میپوشد بخاکستر مرا.
صائب ( از آنندراج ).

پیشنهاد کاربران

بپرس