گریبان پاره کردن. [ گ ِ رَ / رِ ک َ دَ] ( مص مرکب ) خرق گریبان. دریدن گریبان : بیا که گر بگریبان جان رسد دستم ز شوق پاره کنم تا به پیرهن چه رسد!سعدی ( بدایع ). || شکافتن. از هم دریدن : سنگ خارا را شرار من گریبان پاره کردساده لوح آن کس که میپوشد بخاکستر مرا.صائب ( از آنندراج ).