گریبان ریختن. [ گ ِ ت َ ] ( مص مرکب )... از چیزی ؛ کنایه از درست کردن گریبان : تا توانم گلفروش چاک رسوایی شدن چون سحر بیدل زهر عضوم گریبان ریختند.میرزا بیدل ( از آنندراج ).