گریانی

لغت نامه دهخدا

گریانی. [ گ ِرْ ] ( حامص ) گریان بودن. گریستن :
ز گریانی که هستم مرغ و ماهی
همی گریند بر من همچو من زار.
فرخی ( دیوان چ دبیرسیاقی ص 161 ).

فرهنگ فارسی

گریان بودن : زگریانی که هستم مرغ و ماهی همی گریند بر من همچو من زار . ( فرخی )

پیشنهاد کاربران

بپرس