گریاندن. [ گ ِرْ دَ ] ( مص ) به گریه انداختن. وادار به گریه کردن : اسخن اﷲ علیه ، بگریاند خدای او را. ( منتهی الارب ). دوست آن است که بگریاند، دشمن آن است که بخنداند. رجوع به گریانیدن شود.
فرهنگ فارسی
کسی رابگریه انداختن، واداربگریه کردنگریاننده:کسی که دیگری رابگریاند، کسی یاچیزی که باعث گریه شود ( مصدر ) وادار بگریه کردن بگریه انداخت ابکائ .
فرهنگ معین
(گِ دَ ) (مص م . ) وادار به گریه کردن ، به گریه انداختن .