گرگ و هفت بزغاله

پیشنهاد کاربران

گرگ و هفت بزغاله ( به آلمانی: Der Wolf und die sieben jungen Geißlein ) یک افسانه است، که توسط برادران گریم گردآوری و در قصه های برادران گریم منتشر شده است. این داستان در دسته بندی آرنه - تامپسون از نوع ۱۲۳ است. روایت های گوناگونی از این داستان در فرهنگ های مختلف وجود دارد.
...
[مشاهده متن کامل]

یک  بز  مادر  هفت فرزند خود را در خانه می گذارد در حالی که او برای یافتن غذا وارد جنگل می شود. قبل از رفتن، او به بچه های خود در مورد  گرگ بد بزرگ  هشدار می دهد  که سعی می کند به طور مخفیانه وارد خانه شود و آنها را ببلعد. گرگ وانمود می کند که مادر آنها است و بچه ها را متقاعد می کند که در را باز کنند. کودکان خردسال می توانند مادر واقعی خود را با پای سفید و صدای شیرین او بشناسند.
بز مادر می رود و هفت بچه در خانه می مانند. طولی نکشید، آنها صدایی را در درب خانه می شنوند که می گوید «اجازه بدهید بچه ها، مادر شما برای تک تک شما چیزی دارد. » این گرگ بود که صدای خشنش به او خیانت می کرد و بچه ها اجازه ورود به آن را نمی دادند. گرگ به بازار می رود. و مقداری عسل، دارو یا گچ می دزدد  تا  صدای  او را نرم کند. کمی بعد، بچه ها صدای دیگری را در خانه می شنوند: «اجازه بدهید بچه ها ، مادر شما برای تک تک شما چیزی دارد. » این بار صدا مثل مادرشان بلند و شیرین است. آنها در حال ورود به او هستند وقتی کوچکترین بچه زیر شکاف در نگاه می کند و متوجه پاهای سیاه و بزرگ گرگ می شود. آنها از باز کردن درب خودداری می کنند و گرگ دوباره می رود.
گرگ به  نانوایی  یا  آسیاب  می رود  و مقداری آرد می دزدد و  آن را روی تمام کت خود آغشته می کند و پای سیاه خود را سفید می کند.   او به خانه بچه ها بر می گردد و می گوید «اجازه بدهید بچه ها را به شما معرفی کنم، مادر شما برای تک تک شما چیزی دارد. »  بچه ها پای سفید او را می بینند و صدای شیرین او را می شنوند ، بنابراین در را باز می کنند.   گرگ به خانه می پرد و شش تا از بچه ها را می بلعد.   کوچکترین بزغاله در  ساعت پدربزرگ  از گرگ پنهان می شود  و خورده نمی شود.
همان روز بز مادر از جنگل به خانه برمی گردد.   او از اینکه در کاملاً باز است و همه فرزندانش به جز یکی از آنها گم شده اند، پریشان است.   او به اطراف نگاه می کند و گرگ را می بیند که زیر درختی به خواب رفته است.   آنقدر خورده که نمی تواند حرکت کند.   بز مادر کوچکترین فرزندش را صدا می کند تا سریعاً یک  قیچی، یک  سوزن  و مقداری  نخ  برای او بیاورد.   او شکم گرگ را پاره می کند و شش بچه به طور معجزه آسایی بدون آسیب بیرون می آیند.   شکم گرگ را پر از  سنگ  می کنند و مادر دوباره آن را می دوزد.   وقتی گرگ از خواب بیدار می شود، بسیار تشنه است.   او به سمت  رودخانه می رود تا آب بنوشد، اما به قدری سنگین که در آن می افتد و زیر سنگینی سنگ ها غرق می شود.   همه بچه ها از اینکه خود را امن می یابند احساس خوبی دارند.   خانواده با خوشبختی زندگی می کنند.

گرگ و هفت بزغالهگرگ و هفت بزغالهگرگ و هفت بزغاله
منابع• https://fa.wikipedia.org/wiki/گرگ_و_هفت_بزغاله

بپرس