نیست دیگر از زر قلبی که در کارش کنند
یوسف بی طالع ما گرگ باران دیده است.
میرزا صائب.
گفتم از اشکم مگر گردون بپرهیزد ولی نیست بیم از گریه ام این گرگ باران دیده را.
محمدقلی سلیم.
کی ز هجوم تر شوند این گله سگ زانکه اینهاگرگ باران دیده اند.
میریحیی کاشی.
کی همچو تو نوگلی بهاران دیده است یا در چمنی چشم هزاران دیده است
ترک رخ تو نمیکند با صد طعن
این مردم دیده گرگ باران دیده است.
مسیح کاشی.
پس تقلید رشیدی که گرگ باران دیده غلط است و صحیح «بالان دیده » ( است ) و بالان گله و رمه را گویند، غلط باشد؛ صحیح پالان دیده به بای فارسی مرادف آن است چه بازیگران ولایت گرگ را پالان بندند چنانچه از اهل زبان شنیده شده و بتحقیق پیوسته. ( آنندراج ) : با تریهای فلک باچشم گریانم چه باک
در فراق یوسف خود گرگ باران دیده ام.
مخلص کاشی ( از مجموعه مترادفات ص 9 ).
کی ز آه و اشک مظلومان دلش آید به رحم گرگ باران دیده باشد ظالم روباه باز.
شریف ( از مجموعه مترادفات ص 9 ).
در امثال و حکم دهخدا آمده : گرگ باران دیده بودن ؛ مجرب و آزموده بودن : دوش میرفتم به کوی یار بارانم گرفت
در میان عاشقان من گرگ باران دیده ام.
از تریهای فلک با چشم گریانم چه باک
در فراق یوسف خود گرگ باران دیده ام.
کی ز آه اشک مظلومان دلش آید برحم
گرگ باران دیده باشد ظالم روباه باز.
همانا گرگ باران دیده باشی
تو خیلی پاردم سائیده باشی.
ایرج میرزا.
چرخ روبه باز رااز اشک گلنارت چه باک بر سرآن گرگ از این باران فراوان آمده.
کاتبی.
نظیر: گرم و سرد روزگار چشیده. پست و بلند دنیا دیده. رجوع به شتر که چار دندان شود... شود. ( امثال و حکم دهخدا ص 1300 ). رجوع به باران و بالان دیده شود.