گروه گروه

/goruhgoruh/

مترادف گروه گروه: دسته دسته، فوج فوج، قسمت قسمت

معنی انگلیسی:
departmental

لغت نامه دهخدا

گروه گروه. [ گ ُ گ ُ ] ( ق مرکب ) گروهاگروه. گروه پس گروه. دسته دسته. فوج فوج :
دلم یکی و در او عاشقی گروه گروه.
فرخی.
زر فروریخت پشته پشته چو کوه
تا کنند آن زمین گروه گروه.
نظامی.
رجوع به گروه و گروها گروه شود.

فرهنگ فارسی

۱ - گروها گروه . ۲ - بسیار زیاد : دلم یکی و در او عاشقی گروه گروه . ( فرخی )

واژه نامه بختیاریکا

کُت کُت

پیشنهاد کاربران

گروه واژه ای فارسی و برگفته از واژه �grōh یا grām � و به معنای گروه، جماعت یا لشکر می باشد .
این واژه به شکل �grāha� در فارسی باستان �gramāیا grabā� در اوستایی �grām� در سغدی و �komele� در کردی وجود داشته است.
...
[مشاهده متن کامل]

این واژه با واژه های �grāma� سانسکریت - �grex� لاتین - �group� و �grab� انگلیسی - �agora� یونانی - �Griff� آلمانی - �گره �و �گرد�و �گله� فارسی هم ریشه می باشد .

خیل خیل. [ خ َ خ َ / خ ح ] ( ق مرکب ) گروه گروه. فوج فوج :
سپاهی که از بردع و اردبیل
بیامد بفرمود تا خیل خیل.
فردوسی.
بنمود خیل خیل گنه پیش چشم من
تا در کدام خیل کنم بیشتر نگاه.
سوزنی.
...
[مشاهده متن کامل]

ز هر سو جنیبت کشان خیل خیل.
نظامی.
رسیدند زنهاریان خیل خیل
که طوفان بدریا درآورد سیل.
نظامی.
بعرض جنوبی نمودند میل
شکارافکنان هر سویی خیل خیل.
نظامی.

- انجمن در انجمن ؛ گروه گروه. دسته دسته :
از در تو برنگردم گرچه هر شب تا بروز
پاسبانان بینم آنجا انجمن در انجمن.
خاقانی.