در دلم غصه گره گیر است
چرخ تسکین آن دهد ندهد.
خاقانی.
کمند رومیان بر شکل زنجیرچو موی زنگیان گشته گره گیر.
نظامی.
سر زلف گره گیردلارام به دست آورد و رست از دست ایام.
نظامی.
زلفین مسلسلش گره گیرپیچیده چوحلقه های زنجیر.
نظامی.
خنده جام می و زلف گره گیر نگارای بسا توبه که چون توبه حافظ بشکست.
حافظ.
|| گره دار. با گره : کمان ابرویش گر شد گره گیر
کرشمه برهدف میراند چون تیر.
نظامی.
چین ز ابروی گره گیر تو خط هم نگشودتا قیامت نشود نرم کمانی که تراست.
صائب ( از آنندراج ).
رجوع به گره بر ابرو افکندن شود.