گره گشایی کردن. [ گ ِ رِه ْ گ ُ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) گره باز کردن. مجازاً مشکلی را آسان کردن : بهوش باش دلی را به سهو نخراشی به ناخنی که توانی گره گشایی کرد.
صائب.
فرهنگ فارسی
( مصدر ) ۱ - باز کردن گره . ۲ - آسان کردن کار کسیمشکل گشایی کردن : بهوش باش دلی را بسهو ( بقهر ) نخراشی بناخنی که توانی گره گشایی کرد . ( صائب )