گره کردن. [ گ ِ رِه ْ ک َدَ ] ( مص مرکب ) بند کردن. استوار کردن : گنجه گره کرده گریبان من بی گرهی گنج عراق آن من.نظامی. || گره زدن :دشمن من این تن بدمهر مست کرده گره دامن بر دامنم.ناصرخسرو ( دیوان ص 279 ).
گریبان کسی را گره کردن: او را گرفتار کردنگنجه گره کرده گریبان من بی گرهی گنج عراق آن من ( خسرو و شیرین ص ۳۶۱ )+ عکس و لینک