گره شدن

لغت نامه دهخدا

گره شدن. [ گ ِ رِه ْ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) عقده ایجاد شدن :
طوفان گره شده ست مرا در دل تنور
تا مهر شرم بر لب اظهار ما زده ست.
صائب ( از آنندراج ).
- گره شدن عمر ؛ کوتاه شدن آن :
به من هم چون خضر دادند عمر جاودان اما
گره شد رشته عمرم ز بس بر خویش پیچیدم.
صائب.
- گره شدن سرمه ؛ باقیماندن ، و چسبیدن اندکی از آن :
چشم ما بر پیچش زلف است بر رخسار نیست
سرمه چون گرددگره در دیده کم از خار نیست.
سنجر کاشی ( از آنندراج ).
- گره شدن در حلق ؛ در گلو گیر کردن. در گلو شکستن. شکستن گره در حلق و گلو :
آب حیوان چو شد گره در حلق
زهر شد گر چه بود نوش گوار.
سنایی.
رجوع به گره در گلو شکستن شود.
- گره شدن کار ؛ گره در کار افتادن. رجوع به همین مدخل شود.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - ایجاد شدن گره .یا گره شدن در حلق . در گلو گیر کردن : آب حیوان چو شد گره در حلق زهر گشت ارچه بود نوش گوار . ( سنائی ) یا گره شدن سرمه . باقی ماندن اندکی از آن و چسبیدن : چشم ما بر پیچش زلف است بر رخسار نیست سرمه چون گردد گره در دیده کم از خار نیست ( سنجر کاشی ) یا گره شدن عمر . کوتاه شدن آن : بمن هم چون خضر دادند عمر جاودان اما گره شد رشت. عمرم زبس بر خویش پیچیدم . ( صائب ) یا گره شدن کار . گره در کار افتادن .

دانشنامه آزاد فارسی

رجوع شود به:در میان ماندن کشتی

پیشنهاد کاربران

بپرس