موئی چنین دریغ نباشد گره زدن
بگذار تا کنار و برت مشکبو شود.
سعدی.
گره بر سر بند احسان مزن که این زرق و شید است و تزویر و فن.
سعدی.
خورده جان میجهد از سنگ بیرون چون شرارمیزنی چندین گره بر روی یکدیگر چرا.
صائب ( از آنندراج ).
|| کنایه از ذخیره نهادن. || مال دنیا جمع کردن. ( برهان ) ( آنندراج ).