گره بر ابرو زدن

لغت نامه دهخدا

گره بر ابرو زدن. [ گ ِ رِه ْ ب َ اَ زَ دَ ] ( مص مرکب ) گره بر ابرو برآوردن :
چو دیدش گره زد بر ابرو ز خشم
بدو گفت کای بدرگ شوخ چشم.
اسدی.
گمانم چو برزد به ابرو گره
شه چین کمان را فروکرد زه.
نظامی.
مزن تا توانی بر ابرو گره
که دشمن اگر چه زبون ، دوست به.
سعدی.

پیشنهاد کاربران

خشمگین شدن، غضبناک شدن، اخم کردن
ناراحت شدن، ملول شدن، ازرده شدن

بپرس