گرنگ
لغت نامه دهخدا
گرنگ. [گ ِ رِ ] ( ص ) درهم شکسته باشد. ( برهان ) ( آنندراج ).
گرنگ. [ گ ُ رَ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش خوسف شهرستان بیرجند، واقع در 20 هزارگزی شمال باختری خوسف و 3 هزارگزی شمال راه شوسه عمومی خوسف به خور. هوای آن گرم ، دارای 17 تن سکنه است. آب آنجا از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. ( فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).
گرنگ. [ گ َ ن َ ] ( اِخ ) ده کوچکی است از دهستان کوشک بخش بافت شهرستان سیرجان ، واقع در 70000گزی جنوب خاوری بافت و سر راه فرعی بافت به اسفندقه. دارای 80 تن سکنه است. ( فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8 ).
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
پیشنهاد کاربران
حیران، متحیر
نمونه:
خان عمو به او تشر زد: پس چرا گرنگ ایستاده ای؟
کلیدر، محمود دولت آبادی، جلد ۱
نمونه:
خان عمو به او تشر زد: پس چرا گرنگ ایستاده ای؟
کلیدر، محمود دولت آبادی، جلد ۱
گِرَنگ؛: مچل. علّاف. فیلم شده. حیران.
نمونه: بی خود خودتان را گرنگ اینها کرده اید. ( کلیدر ج۸ص ۲۲۸۷ ) محمدجعفر نقوی
نمونه: بی خود خودتان را گرنگ اینها کرده اید. ( کلیدر ج۸ص ۲۲۸۷ ) محمدجعفر نقوی
گرنگ در تاجیکستان به معنی گول، کمهوش، کندزهن، سرگم، سرگردان کاربرد دارد
در افغانستان به معنای سرگردان و گاهی به معنی کم هوش نیز به کار می رود.
گرنگ = از گران برابر با مهم -
انکه دوستمان گفت اینست می گویند مارا درنگ خود کرده ای است
انکه دوستمان گفت اینست می گویند مارا درنگ خود کرده ای است
گرَنگ/ g'răng : مَچل، سرگردان
مانند:
خودش را گرنگ کرده، ما را هم بی خودی می کشاند به خانه ی آتش.
کلیدر
محمود دولت آبادی
مانند:
خودش را گرنگ کرده، ما را هم بی خودی می کشاند به خانه ی آتش.
کلیدر
محمود دولت آبادی
مهم ( کوردی )
درشمال شرق ، گویش شرق استان گلستان گرنگ ب معنای صحبت کردن است
گرنگ بر وزن"نهنگ" در فارسی عامیانه افغانستان به معنی "سنگین" است که از کلمۀ "گران" گرفته شده است.
گرنگ علاف و سر گردان را هم میگویند و هنوز در خراسان رسم است کسی که به یارانش دستور تجمع داده میگویند همه ما را چندین ساعت است گرنگ خود کرده ای
گرنگ آما ده باش است و آمادگاه لشکر و قشون نه آماد مواد غذایی بلکه محل آماده شدن برای امر مهمی
مچل، سرگردان ( از کتاب کلیدر )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)