میر با تو ز خوی نیک به دل گرمی کرد
گرچه در سرما با میر نرفتی بسفر.
فرخی.
وگر با همه خلق نرمی کندتو بیچاره ای با تو گرمی کند.
سعدی ( بوستان ).
رجوع به گرمی نمودن شود. || خشمگین شدن. ( مجموعه مترادفات ص 142 ). خشم نمودن.گرمی کردن
لغت نامه دهخدا
میر با تو ز خوی نیک به دل گرمی کرد
گرچه در سرما با میر نرفتی بسفر.
تو بیچاره ای با تو گرمی کند.
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
گرمی کردن ( garmi kardan ) : [اصطلاح نانوایی] جدا شدن و افتادن نان در تنور قبل از آنکه کاملا پخته باشد.