گرمابه بان. [ گ َ ب َ / ب ِ ] ( ص مرکب ، اِ مرکب ) حمامی. آنکه گرمابه را اداره کند.گرمابه دار. حمامچی : چون از در دررفتیم گرمابه بان و هر که آنجا بودند همه بر پای خاستند. ( سفرنامه ناصرخسرو ). رجوع به گرمابان و گرماوان شود.
فرهنگ فارسی
( اسم ) آنکه گرمابه را اداره کند حمامی : چون از در دررفتم گرمابه بان و هرکه آنجا بودند همه بر پای خاستند .