گرم ایستادن . [ گ َ دَ ] ( مص مرکب ) کاملاً گرم شدن . نهایت گرم گردیدن : میان هر دو لشکر مسافت [ لشکر محمود و مسعود ] نیم فرسنگ بود و هوا سخت گرم ایستاد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 118 ) . امیر به گرگان رسید و هوا سخت گرم ایستاده بود. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 476 ) .
گرم گشتن دل : کنایه ای ایماست از خوش داشتن و گراییدن و به مهر آمدن. در معنی کنایی رحم آوردن و دمساز شدن
دل پهلوانان بدو گرم گشت ؛
سرِ توسِ نوذر بی آزرم گشت
نامه ی باستان ، ج ۳ ، داستان سیاوش ، دکتر کزازی ۱۳۸۴، ص ۱۸۳.