گرم گشتن

لغت نامه دهخدا

گرم گشتن. [ گ َ گ َ ت َ ] ( مص مرکب ) تاب و حرارت پیدا کردن و یافتن : و آن زیرزمین گرم گشت و براحت افتادند. ( مجمل التواریخ والقصص ص 101 ). || مشغول شدن به. پرداختن به :
چو بشنید ماهوی بی آب و شرم
بر آن آسیابان سرش گشت گرم.
فردوسی.
|| دل به کسی گرم گشتن. امیدوار شدن. نیرو یافتن. قوی دل گشتن :
دل پهلوانان بدو گرم گشت
سر طوس نوذر بی آزرم گشت.
فردوسی.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - حرارت یافتن گرم شدن ۲ - مشغول شدن به پرداختن به : چو بشنید ماهوی بی آب و شرم بر آن آسیابان سرش گشت گرم ... یا گرم گشتن دل بکسی . بوی امیدوار شدن قوی دل گشتن بدو : دل پهلوانان بدو گرم گشت سر طوس نوذر بی آزرم گشت .

فرهنگ معین

( ~ . گَ تَ )(مص ل . )بی قرار شدن ، خشمگین شدن .

پیشنهاد کاربران

گرم ایستادن . [ گ َ دَ ] ( مص مرکب ) کاملاً گرم شدن . نهایت گرم گردیدن : میان هر دو لشکر مسافت [ لشکر محمود و مسعود ] نیم فرسنگ بود و هوا سخت گرم ایستاد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 118 ) . امیر به گرگان رسید و هوا سخت گرم ایستاده بود. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 476 ) .
گرم گشتن دل : کنایه ای ایماست از خوش داشتن و گراییدن و به مهر آمدن. در معنی کنایی رحم آوردن و دمساز شدن
دل پهلوانان بدو گرم گشت ؛
سرِ توسِ نوذر بی آزرم گشت
نامه ی باستان ، ج ۳ ، داستان سیاوش ، دکتر کزازی ۱۳۸۴، ص ۱۸۳.

بپرس