گرم گرم. [ گ َ گ َ ] ( ص مرکب ، ق مرکب ) گرماگرم. رجوع به گرماگرم شود.
فرهنگ فارسی
۱ - بسیار گرم داغ ( هوا و غیره ) : سمک گفت : ای جوانمرد . راه تو دور است و گرما گرم است . ۲ - در حال گرمی : ضماد را گرما گرم روی دمل گذاشتن . ۳ - بحبوحه صمیم : در گرماگرم روزگارانی بود که دولت ... نقش. وسیع متحدالشکل کردن لباسها را دنبال میکرد .