گرم گردیدن

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - حرارت یافتن گرم شدن ۲ - مشغول شدن به پرداختن به : چو بشنید ماهوی بی آب و شرم بر آن آسیابان سرش گشت گرم ... یا گرم گشتن دل بکسی . بوی امیدوار شدن قوی دل گشتن بدو : دل پهلوانان بدو گرم گشت سر طوس نوذر بی آزرم گشت .

پیشنهاد کاربران

گرم ایستادن . [ گ َ دَ ] ( مص مرکب ) کاملاً گرم شدن . نهایت گرم گردیدن : میان هر دو لشکر مسافت [ لشکر محمود و مسعود ] نیم فرسنگ بود و هوا سخت گرم ایستاد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 118 ) . امیر به گرگان رسید و هوا سخت گرم ایستاده بود. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 476 ) .

بپرس