گرم و سرد
لغت نامه دهخدا
- گرم و سرد روزگار چشیدن ؛ باتجربه شدن. تجربه آموختن. ورزیده شدن. مجرب گشتن. تطورات روزگار را دیدن : مرد باخردی تمام بود [ خواجه حسن ]. گرم و سرد روزگار چشیده و کتب باستان خوانده. ( تاریخ بیهقی ). اما ایاز از بس بناز و عزیز برآمده است هر چند عطسه پدر ماست و از سرای دور نبوده است و گرم و سرد نچشیده. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 265 ). رجوع به گرم و سرد چشیدن شود.
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید