گرم مزاج

لغت نامه دهخدا

گرم مزاج. [ گ َ م ِ ] ( ص مرکب ) شدیدالغضب. تندخوی. عصبانی : رجل ٌ مَابوت ؛ مرد گرم مزاج. ( منتهی الارب ). || دارای طبع گرم ، مقابل سردمزاج. محرور : مردم گرم مزاج را بخوردن این شراب باآب و گلاب ممزوج کنند. ( نوروزنامه ). شرابی که نه تیره بود و نه تُنُک... مردمان گرم مزاج را زیان دارد. ( نوروزنامه ). و مردم گرم مزاج را زکام و نزله کمتر از آن افتد که مردم سردمزاج را. ( ذخیره خوارزمشاهی ).

فرهنگ فارسی

۱ - تند خوی عصبانی . ۲ - آنکه دارای طبعی حاراست محرور مقابل سرد مزاج : مردم گرم مزاج را بخوردن این شراب با آب و گلاب ممزوج کنند ...

پیشنهاد کاربران

بپرس