گرم خیزی

لغت نامه دهخدا

گرم خیزی. [ گ َ ] ( حامص مرکب ) کنایه از زود بیدار شدن و سحرخیزی :
ور سوخته ای ز گرم خیزی
از سوختگان چرا گریزی ؟
نظامی.
رجوع به گرم خیز شود. || جلدی. چابکی. تیزتکی :
پری را میگرفت از گرم خیزی
بچشم دیو درمیشد ز تیزی.
نظامی.
رجوع به گرم خیز شود.

فرهنگ فارسی

۱ - جلدی چابکی . ۲ - سحر خیزی .

پیشنهاد کاربران

بپرس