گرم ایستادن

لغت نامه دهخدا

گرم ایستادن. [ گ َ دَ ] ( مص مرکب ) کاملاً گرم شدن. نهایت گرم گردیدن : میان هر دو لشکر مسافت [ لشکر محمود و مسعود ] نیم فرسنگ بود و هوا سخت گرم ایستاد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 118 ). امیر به گرگان رسید و هوا سخت گرم ایستاده بود. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 476 ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) بنهایت گرم شدن : امیر بگرگان رسید و هوا سخت گرم ایستاده بود .

پیشنهاد کاربران

بپرس