گرفت گرفتن. [ گ ِ رِ گ ِ رِ ت َ ] ( مص مرکب ) نکته. عیب گرفتن. خرده گرفتن. غلط گرفتن بر... : بر وی بهانه می جستند که از زبان وی چیزی بهانه گیرند و بر وی گرفت گیرند که بدان سبب او را ملزم گردانند. ( دیاتسارون ص 114 ). کسی گرفت نگیرد حدیث مستان را نهان کشیده چه منصور را بدار عبث.
محمدقلی سلیم ( از آنندراج ).
فرهنگ فارسی
( مصدر ) عیب گرفتن خرده گرفتن : بروی بهانه می جستند که از زبان وی چیزی بهانه گیرند و بروی گرفت گیرند که بدان سبب او را ملزم گردانند . کسی گرفت نگیرد حدیث مستان را نهان کشیده چو منصور را بدار عبث . ( محمد قلی سلیم )