گرفت وگیر

لغت نامه دهخدا

گرفت و گیر.[ گ ِ رِ ت ُ ] ( اِمص مرکب ، از اتباع ) مؤاخذه. بازپرسی : چون پارس بگشادند خود مدتی قتل و غارت و گرفت و گیر بود. ( فارسنامه ابن البلخی ص 170 ).
در ده و شهر جز نفیر نبود
سخنی جز گرفت و گیر نبود.
نظامی.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - مواخذه باز پرسی : و کلای دیوانش او را باخذ اموال متمولین ترغیب نموده و بازار گرفت و گیر رواج یافت .

پیشنهاد کاربران

بپرس