گرشاسپ
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
گرشاسپ پهلوان بزرگِ ایرانی و نیای بزرگ رستم و نامور به «اژدهاکُش» است. منظومهٔ گرشاسپ نامه از اسدی طوسی در شرح دلاوری های اوست. این پهلوان از چهره های نامدار اساطیر ایران است. او را نباید با گرشاسپ پادشاه پیشدادی اشتباه گرفت. گرشاسپ یکی از مشهورترین پهلوانان ایرانی است که بخش های مهمی از ادبیات اسطوره ای و حماسی ایران به توصیف اعمال او و فرزندانش است. طبق متون اساطیری وی پادشاه سیستان امروزی ( که در گذشته با نام های سکاستان، سکستان، سجزستان و… نیز یاد می شود ) یه مرکزیت زرنج بوده است. وی پیش از آن به عنوان فرمانده نظامی در مناطقی از هند و چین به نبرد پرداخته بود و پس از بنای این شهر از سوی افریدون به پادشاهی سیستان که نهصد سال به طول انجامید، انتخاب شد. همچنین پس از در بند شدن ضحاک، افریدون ولایات تحت حاکمیت ضحاک؛ یعنی زابل، کابل و خراسان را به وی واگذار کرد. پس از او نیز حکومت سیستان به نوادگانش؛ همچون نریمان، سپس رستم و فرزندان او واگذار شد. در اوستا نام او گرشاسب و لقب وی نریمان و از قبیلهٔ سام است.
... [مشاهده متن کامل]
نام گرشاسپ از اوستایی کِرِساسپَ گرفته شده و به معنی «دارندهٔ اسب لاغر» است. اَثرط ( ثریته ) پدر گرشاسپ از خاندان سام سومین کسی از مردمان بود که نوشابهٔ آیینی هوم را آماده کرد و به پاداش این کار مقدس دو پسر به نام های گرشاسپ و اورواخشیه به او عطا شد.
در اوستا، از گرشاسپ با صفت های زبردست، گیس وَر ( موبلند ) و گُرزبُردار ( حامل گرز ) یاد می شود.
گرشاسپ از جاودانگان و در شمار یاوران سوشیانت ( موجود موعود آخرالزمان ) است. او نمرده است و تا روزگار سوشیانت در خواب خواهد بود. در این هنگام ضحاک از بند فریدون می گریزد و گرشاسپ او را برای همیشه نابود خواهد کرد.
گرشاسپ از پهلوانان مقدم شاهنامه بوده و در زمان فریدون از او در کنار معدود پهلوانانی چون شاپور، سام پسر نریمان و قارن رزم زن یاد می گردد. چون منوچهر جانشین سلطنت ایران در آیندهٔ نزدیک گشت، این موضوع برای سلم و تور پسران فریدون گران آمد و در صدد برآمدند منوچهر را نیز مانند ایرج دعوت نموده تا به حیات او خاتمه دهند تا وارث قانونی تخت فریدون شوند. توسط قاصدی از پدر درخواست نمودند تا منوچهر را نزد ایشان گسیل نماید تا از کردار زشت گذشته از بابت قتل ایرج پوزش آورند و جبران نمایند. اما فریدون به قاصد گفت جز شمشیر در میان نخواهد بود و قاصد برگشت و این گونه از فریدون و ایرانیان نزد تور و سلم خبر آورد:
... [مشاهده متن کامل]
نام گرشاسپ از اوستایی کِرِساسپَ گرفته شده و به معنی «دارندهٔ اسب لاغر» است. اَثرط ( ثریته ) پدر گرشاسپ از خاندان سام سومین کسی از مردمان بود که نوشابهٔ آیینی هوم را آماده کرد و به پاداش این کار مقدس دو پسر به نام های گرشاسپ و اورواخشیه به او عطا شد.
در اوستا، از گرشاسپ با صفت های زبردست، گیس وَر ( موبلند ) و گُرزبُردار ( حامل گرز ) یاد می شود.
گرشاسپ از جاودانگان و در شمار یاوران سوشیانت ( موجود موعود آخرالزمان ) است. او نمرده است و تا روزگار سوشیانت در خواب خواهد بود. در این هنگام ضحاک از بند فریدون می گریزد و گرشاسپ او را برای همیشه نابود خواهد کرد.
گرشاسپ از پهلوانان مقدم شاهنامه بوده و در زمان فریدون از او در کنار معدود پهلوانانی چون شاپور، سام پسر نریمان و قارن رزم زن یاد می گردد. چون منوچهر جانشین سلطنت ایران در آیندهٔ نزدیک گشت، این موضوع برای سلم و تور پسران فریدون گران آمد و در صدد برآمدند منوچهر را نیز مانند ایرج دعوت نموده تا به حیات او خاتمه دهند تا وارث قانونی تخت فریدون شوند. توسط قاصدی از پدر درخواست نمودند تا منوچهر را نزد ایشان گسیل نماید تا از کردار زشت گذشته از بابت قتل ایرج پوزش آورند و جبران نمایند. اما فریدون به قاصد گفت جز شمشیر در میان نخواهد بود و قاصد برگشت و این گونه از فریدون و ایرانیان نزد تور و سلم خبر آورد:
از شجرنامه رستم:
پدر رستم، زال ( دستان ) است. جد اول ( پدر بزرگ ) او سام است. جد دوم رستم نریمان است. جد چهارم وی گرشاسپ است در اجداد بالاتر رستم افرادی چون جمشید، هوشنگ، سیامک و کیومرث قرار دارند.
... [مشاهده متن کامل]
نکته:
برای یادسپاری آسانتر می توان با کلمات بازی کرد و داستان ساخت: با توجه به اینکه زال یعنی سفید موی و فرض کنید رستم یک تعصب خاصی نسبت به پدرش داشت گفته است هیچ کس حق ندارد اسم زال را بیاورد و باید بگوید دستان و باید من را هم رستم دستان خطاب کنند و دستان هم مثلاً اشاره به دستان نیرومند زال می کند چراکه وقتی دوران کودکی و نوجوانی خود را در کوهستان سپری می کرد با این دستان قوی از کوه ها و صخره ها بالا می رفت و یا اینکه از دستان شعبده باز او حکایت می کند که سیمرغ را در نزد خویش حاضر می کرد البته در باب معنی دستان، لقب زال، پدر رستم این گونه آمده است که وی به دستان به معنای افسون مشهور بود چراکه سیمرغ پیش او حاضر می شد.
پدر رستم، زال ( دستان ) است. جد اول ( پدر بزرگ ) او سام است. جد دوم رستم نریمان است. جد چهارم وی گرشاسپ است در اجداد بالاتر رستم افرادی چون جمشید، هوشنگ، سیامک و کیومرث قرار دارند.
... [مشاهده متن کامل]
نکته:
برای یادسپاری آسانتر می توان با کلمات بازی کرد و داستان ساخت: با توجه به اینکه زال یعنی سفید موی و فرض کنید رستم یک تعصب خاصی نسبت به پدرش داشت گفته است هیچ کس حق ندارد اسم زال را بیاورد و باید بگوید دستان و باید من را هم رستم دستان خطاب کنند و دستان هم مثلاً اشاره به دستان نیرومند زال می کند چراکه وقتی دوران کودکی و نوجوانی خود را در کوهستان سپری می کرد با این دستان قوی از کوه ها و صخره ها بالا می رفت و یا اینکه از دستان شعبده باز او حکایت می کند که سیمرغ را در نزد خویش حاضر می کرد البته در باب معنی دستان، لقب زال، پدر رستم این گونه آمده است که وی به دستان به معنای افسون مشهور بود چراکه سیمرغ پیش او حاضر می شد.
دارنده اسب لاغر ( گرشاسب )