اشتر گرسنه کسیمه ( کتیره ؟ ) خورد
کی شکوهد ز خار چیره خورد.
رودکی.
گرسنه روباه شد تا آن تبیرچشم زی او بود مانده خیرخیر.
رودکی.
چو بنهاد آن تل سوسن به پیش من چنان بودم که پیش گرسنه بنهی ثرید چرب بهتانه.
ابوشکور.
جهودیست درویش و شب گرسنه بخسپد همی بر زمین برهنه.
فردوسی.
بدین تخت شاهی نهاده ست روی شکم گرسنه مرد دیهیم جوی.
فردوسی.
بیامد یکی دیو و گفتا منم که با گرسنه شیر دندان زنم.
فردوسی.
نه شغب کردند آن بچگکان و نه نفیربچه گرسنه دیدی که ندارد شغبی.
منوچهری.
بمرند این همه از گرسنه بر خیر همی بیم آن است که دیوانه شوم ای عجبی.
منوچهری.
روی نیارم سوی جهان که نیارم کاین بسوی من بتر ز گرسنه مار است.
ناصرخسرو.
هرزمان بدتر شود حال رمه چون بود از گرسنه گرگان رعات.
ناصرخسرو.
گرسنه مردمان و کسری سیرسگ بود این چنین امیر نه سیر.
سنایی.
هر که همت او برای طعمه است در زمره بهایم معدود گردد و چون سگی گرسنه که به استخوانی شاد شود و به نان پاره ای خشنود. ( کلیله ودمنه ).گرگ گرسنه چو یافت گوشت نپرسد
کاین شتر صالح است یا خر دجال.
سعدی.
آنکه در راحت و تنعم زیست او چه داند که حال گرسنه چیست.
سعدی ( گلستان ).
گرسنه چون سیر شود رگ فضول در وی بجنبد. ( تاریخ سلاجقه کرمان ).بیشتر بخوانید ...