گردگاه. [ گ ِ ] ( اِ مرکب ) اطراف. کمر. میان. لگن خاصره : دریغ آن کمربند و آن گردگاه دریغ آن کئی برز و بالای شاه.
فردوسی.
دلیران به خوردن نهادند سر چو آسوده شد گردگاه از کمر.
فردوسی.
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - آنجای از بدن که گرده ( قلوه ) بدانجاست . ۲ - آنجای از پشت مرکب که زین بر آن نهند : خورشید شاه زین بر گردگاه مرکب نهاد و بر مرکب سوار شد ...
فرهنگ معین
(گِ ) (اِمر. ) = گردگه : ۱ - کمر، میان . ۲ - لگن خاصره .
فرهنگ عمید
اطراف کمر، تهیگاه، کمر.
پیشنهاد کاربران
گِردْگاه: در بیت زیر به معنی کمر و تهیگاه به کار رفته است. ( ( دریغ آن کمربند و آن گِردْگاه دریغ آن کَیی بُرزْ و بالای ِشاه ! ) ) ( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 221. )