گردنگاه

/gardangAh/

لغت نامه دهخدا

گردنگاه. [ گ َ دَ ] ( اِ مرکب ) راهی که بر بلندی کوه واقع شود و آن را گردنه نیز خوانند. ( آنندراج ) :
چو پا بر سایه گردن نهاده
بگردنگاه راهش اوفتاده.
ابوطالب کلیم ( در مذمت اسب از آنندراج ).
از در گوشت دل حسرت نصیبان خسته است
راه گردنگاه رخ را این حرامی بسته است.
محسن تأثیر ( آنندراج ).

گردنگاه. [ گ َدَ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان منصوری بخش مرکزی شهرستان شاه آباد، واقع در 30000گزی جنوب خاوری شاه آباد و 7000گزی قلعه چقاجنگه. هوای آنجا سردسیر و دارای 471 تن جمعیت است. آب آنجا از رودخانه راوند تأمین میشود. محصول آن غلات دیم و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری است و عده ای از گله داران گرمسیر به شیروان چرداول میروند. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).

فرهنگ عمید

= گردنه

پیشنهاد کاربران

گردنگاه محروم از امکانات واماکن ورزشی وبهداشتی و نداشتن خانه بهداشت نداشتن راه مناسب بازگشایی طرح هادی روستا و رها کردن طرح هادی روستا توسط مسئولین ونداشتن گاز خانگی آب شرب روستا هفته ای 4 روز قطع میباشد و دارای ۳۲۰ نفر جمعیت میباشد
گردنگاه

بپرس