گردنای

لغت نامه دهخدا

گردنای. [ گ َ / گ ِ ] ( اِ )چوبی را گویند که بر آن غلطکی نصب سازند و به دست طفلان دهند تا راه رفتن را بیاموزند. ( برهان ). رجوع به گردنا شود. || چوبی باشد امرودی که طفلان ریسمان بر آن بپیچند و نوعی بر زمین اندازند که تا دیرزمان در گردش باشد و به عربی آن را دوامه خوانند. ( برهان ). آن را به هندی لبتو خوانند. ( جهانگیری ). || گل سرخ. ( برهان ). و رجوع به گردنا شود.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - سیخ ( اعم از سیخ چوبی یا آهنی که بدان گوشت را کباب کنند یا نان را از تنور بر آورند ) : گر دشمنت زترس بر آرد چو مرغ پر آخر چو مرغ گردد گردان بگردنا . ( مسعود سعد ) ۲ - کبابی که اول گوشت آنرا در آب جوشانند و سپس ادوی. حاره بر آن پاشند و بر سیخ کشند و کباب کنند : دلی را کز هوی جستن چو مرغ اندر هوا بینی بحاصل مرغ وار او را باتش ( کسائی ) ۳ - گوش. عود و رباب و مانند آن که سیم ها را بر آن بندند و بگردانند تا ساز کوک شود گردانک : شاخ امرود گویی و امرود دسته و گردنای طنبور است . ( ابوالفرج رونی ) ۴ - چوبی مخروطی که کودکان ریسمان را بر آن پیچند و از دست گذارند تا در زمین بچرخ آید . ۵ - آلتی که از چوب سازند و بدست کودکان دهند تا بوسیل. آن راه رفتن آموزند روروک . ۶ - چوب چرخ چاه که گردد و طناب دلو را بدان پیچند و از آن گشایند : بکره بزبان پارسی گردنا باشد . یا گردنای چرخ . آسمان

پیشنهاد کاربران

بپرس