گردن کج کردن

لغت نامه دهخدا

گردن کج کردن. [ گ َ دَ ک َ ک َ دَ] ( مص مرکب ) فروتنی. التماس. عجز. لابه :
پیش دریا چه خرد راست کنم گردن کج
من که قانع به دم آب چو شمشیر شوم.
صائب تبریزی ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) فروتنی کردن عجز و لابه کردن

پیشنهاد کاربران

گردن کج کردن : [عامیانه ، کنایه ] خود را کوچک کردن , عاجزانه چیزی از کسی خواستن .

بپرس