گردن فرازی


معنی انگلیسی:
hauteur, pride

لغت نامه دهخدا

گردن فرازی. [ گ َ دَ ف َ ]( حامص مرکب ) سرافرازی. سربلندی. مناعت :
بگردن فرازی و مردانگی
برای هشیوار و فرزانگی.
فردوسی.
توانم که گردن فرازی کنم
بشمشیر با شیر بازی کنم
ز نخجیر و گردن فرازی و رزم
ز مهر دل و کین و شادی و بزم.
اسدی ( گرشاسب نامه ).
|| سرکشی. خودپسندی :
درآمد که گردن فرازی کند
بدان آتش تیز بازی کند.
نظامی.
تو خود دانی که در شمشیربازی
هلاک سر بود گردن فرازی.
نظامی.

فرهنگ فارسی

۱ - تکبر خود پسندی . ۲ - سربلندی افتخار . ۳ - گردنکشی عصیان . ۴ - نیرومندی قوت .

فرهنگ عمید

۱. تکبر، خودپسندی.
۲. سربلندی.

مترادف ها

arrogance (اسم)
سربالایی، تکبر، غرور، نخوت، گستاخی، شدت عمل، گردنفرازی، خود رایی، خود سری، خیره سری، عظمت، خود بینی

فارسی به عربی

تکبر

پیشنهاد کاربران

بپرس