بدین ایستادند و گشتند باز
فرستاده و شاه گردن فراز.
فردوسی.
نوشت اندر آن نامه های درازکه ای مهتر گرد گردن فراز.
فردوسی.
ز زورآزمایان گردن فرازبسا کس شد و گشت نومید باز.
اسدی ( گرشاسب نامه ).
چو گردون کند گردنی را بلندبه گردن فرازان درآرد کمند.
نظامی.
به زر و به گوهر ندارد نیازکه گیتی فروز است و گردن فراز.
نظامی.
ز گردن فرازان تواضع نکوست گدا گر تواضعکند خوی اوست.
سعدی.
سر پادشاهان گردن فرازبه درگاه او بر زمین نیاز.
سعدی.
نماند از وشاقان گردن فرازکسی در قفای ملک جز ایاز.
سعدی ( بوستان ).
|| گردن بلند. گردن دراز : زمانه خصم ترا گردران بسنگ نیاز
شکست اگرچه که گردن فراز بد چو هیون.
ابن یمین.
و رجوع به گردن دراز شود.