گردن فراز

/gardanfarAz/

مترادف گردن فراز: سربلند، مفتخر، طاغی، عاصی، گردنکش، خودپسند، متکبر، مغرور، زورمند، قوی

متضاد گردن فراز: سربزیر، ناتوان

معنی انگلیسی:
arrogant, haughty, proud

لغت نامه دهخدا

گردن فراز. [ گ َ دَ ف َ ] ( نف مرکب ) کنایه از متکبر و سرکش. ( آنندراج ). سربلند. سرافراز. شریف. منیع :
بدین ایستادند و گشتند باز
فرستاده و شاه گردن فراز.
فردوسی.
نوشت اندر آن نامه های دراز
که ای مهتر گرد گردن فراز.
فردوسی.
ز زورآزمایان گردن فراز
بسا کس شد و گشت نومید باز.
اسدی ( گرشاسب نامه ).
چو گردون کند گردنی را بلند
به گردن فرازان درآرد کمند.
نظامی.
به زر و به گوهر ندارد نیاز
که گیتی فروز است و گردن فراز.
نظامی.
ز گردن فرازان تواضع نکوست
گدا گر تواضعکند خوی اوست.
سعدی.
سر پادشاهان گردن فراز
به درگاه او بر زمین نیاز.
سعدی.
نماند از وشاقان گردن فراز
کسی در قفای ملک جز ایاز.
سعدی ( بوستان ).
|| گردن بلند. گردن دراز :
زمانه خصم ترا گردران بسنگ نیاز
شکست اگرچه که گردن فراز بد چو هیون.
ابن یمین.
و رجوع به گردن دراز شود.

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - متکبر خودپسند : بازی کن و چابک و طرب ساز مالیده سرین و گردن افراز . ( نظامی ) ۲ - سربلند مفتخر . ۳ - گردنکش عاصی : درین سودا که با شمشیر تیز است صلاح گردن افرازان گریز است . ( نظامی ) ۴ - نیرومند قوی : شبان آن چنان گردن افراز گشت که آن پادشاهی بدو باز گشت . ( نظامی )

فرهنگ معین

( ~ . فَ ) (ص فا. ) کنایه از: متکبر و سرکش .

فرهنگ عمید

۱. سربلند.
۲. خودپسند، متکبر.

مترادف ها

arrogant (صفت)
خود رای، متکبر، مغرور، گستاخ، سرکش، پرنخوت، گردن فراز، پر افاده، برتن، پر از باد غرور، عظیم، غراب، غره، خود بین

فارسی به عربی

متغطرس

پیشنهاد کاربران

آریایی:
واژه انگلیسیarrogant با رُخ پیوند دارد.
به مانای رخ نما، رخ نمود و مانند آن.
کسی که ( چه با کار یا اندیشه درست یا نادرست ) دوست دارد رخ نشان دهد و خودش را نمایان ( رونمایی ) کند.
به معنی " زورمند و سربلند " هستش که برای تعریف کردن از کسی یا چیزی کاربرد دارد

بپرس