گردن افراز. [ گ َ دَ اَ ] ( نف مرکب ) متکبر. خودپسند : بازی کن و چابک و طرب ساز مالیده سرین و گردن افراز.
نظامی.
|| گردنکش : در این سودا که با شمشیر تیز است صلاح گردن افرازان گریز است.
نظامی.
|| سربلند. نیرومند. قوی : شبان آنچنان گردن افراز گشت که آن پادشاهی بدو بازگشت.
نظامی.
فرهنگ فارسی
( صفت ) ۱ - متکبر خودپسند : بازی کن و چابک و طرب ساز مالیده سرین و گردن افراز . ( نظامی ) ۲ - سربلند مفتخر . ۳ - گردنکش عاصی : درین سودا که با شمشیر تیز است صلاح گردن افرازان گریز است . ( نظامی ) ۴ - نیرومند قوی : شبان آن چنان گردن افراز گشت که آن پادشاهی بدو باز گشت . ( نظامی )