گردش روزگار


معنی انگلیسی:
vicissitudes of time

لغت نامه دهخدا

گردش روزگار. [ گ َ دِ ش ِ زْ / زِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مجازاً بمعنی تقدیر. قضا. بازیهای چرخ. حوادث نامطلوب :
ببینیم کز گردش روزگار
چه بندد بدین بند نااستوار.
فردوسی.
ز یزدان بترس و ز ما شرم دار
نگه کن بدین گردش روزگار.
فردوسی.
این برنا را که از فرزندان ملوک است و گردش روزگار او را دریافته است ببر و بدانچه خدا ترا داده است انباز کن. ( تاریخ بخارا ).

جدول کلمات

دوران

پیشنهاد کاربران

گردش روزگار : سیر ایام .
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص 199 ) .
دوران

بپرس