گردبان. [ گ َ ] ( اِ ) درختی در بهشت. || آنکه با دستی خورد و با دستی منع کند . || پیشوا. فرمانده. رئیس. || کنده چوبینی مر صنعتکاران را که بر زمین نشانند برای جلا دادن کارهای خود. || گریبان پیراهن و گردن و سینه پیراهن. ( ناظم الاطباء ). || کوهان شتر : رحم آمد مر شتر راگفت هین برجه و بر گردبان من نشین.
مولوی.
فرهنگ فارسی
( اسم ) کو هان شتر : رحم آمد مر شتر را گفت هین برجه و بر گردبان من نشین . ( مثنوی )