چو گردان گشته سیلابی میان آب آسوده
چو گردون گردبادی تند گردی تیره اندروا.
فرخی.
ز بیم تیغ تو تا چین ز ترکان ره تهی گردداگر زین سوی جیحون گردبادی خیز از میله.
فرخی.
همی گرفت به ببر و همی گرفت به یوز چو گردباد همی گشت بر یمین و یسار.
فرخی.
گردبادی شود و دامن صحرا گیردگر به دیوارفتد سایه دیوانه ما.
صائب.
جلوه ها میدهد از شاخ غزالان خیال گردبادی که به دشت دل ما می پیچد.
بیدل ( از آنندراج ).