گردانه


معنی انگلیسی:
flywheel

لغت نامه دهخدا

گردانه. [ گ ِ ن َ / ن ِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان منگور بخش حومه شهرستان مهاباد، واقع در 71هزارگزی جنوب باختری مهاباد و 23هزاروپانصدگزی باختر راه شوسه مهاباد به سردشت. هوای آن کوهستانی و سردسیر و دارای 260 تن جمعیت است. آب آن از رودخانه بادین آباد تأمین میشود. محصول آن غلات ، توتون و حبوبات است. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان جاجیم بافی است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).

گردانه. [ گ َ ن َ / ن ِ ] ( اِ ) حلقه آهنی است که بدان چیزها آویزند. || گِردانه ، نوعی گردون خردی است که طفلان رفتار از آن آموزند. ( آنندراج ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - حلقه ای آهنی که بدان چیز ها آویزند . ۲ - چرخ سنگین چدنی است که محکم به میل لنگ پیچ و مهره شده . عمل عمد. گردانه تنظیم ضربان نامرتب پیستونهاست . از محیط گردانه گاهی بعنوان باد بزن برای سرد گردن موتور استفاده کنند ولی امروزه از محیط آن که دندانه دار است بیشتر برای راه انداختن موتور بوسیله سلف استفاده میشود استفاد. دیگری که از صفح. گردانه میشود استعمال آن بعنوان یکی از صفحات کلاچ است .

پیشنهاد کاربران

بپرس