گردان شدن

لغت نامه دهخدا

گردان شدن. [ گ َ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) به راه افتادن. جریان یافتن. رونق گرفتن : البتگین ترکی خردمند بود و ممیز او را عزیز کرد و دیوان رسالت بدو تفویض فرمود و کار او گردان شد. ( چهارمقاله ).

فرهنگ فارسی

( مصدر ) متحرک شدن حرکت کردن براه افتادن جریان یافتن : الپتگین ترکی خردمند بود و ممیز او را ( اسکافی را ) عزیز کرد و دیوا رسالت بدو تفویض فرمود و کار او گردان شد .

پیشنهاد کاربران

بپرس