گردالود

/gerdAlud/

مترادف گردالود: ( گردآلود ) غبارآلود، گردآلوده، گردناک، مغبر

لغت نامه دهخدا

( گردآلود ) گردآلود. [ گ َ] ( ن مف مرکب ) غبارآلوده. ( آنندراج ). مغبر. اغبر. خاک آلوده. به خاک آلوده. گرد و خاک گرفته :
چون زمین از گلیم گردآلود
سایه گل بر آفتاب اندود.
نظامی.
قبا بر قد درویشان چنان زیبا نمی آید
که آن خلقان گردآلود بر بالای درویشان.
سعدی ( بدایع ).
گرچه گردآلود فقرم شرم باد از همتم
گر به آب چشمه خورشید دامن تر کنم.
حافظ.
سیل از ویرانه با رخسار گردآلود رفت
زود میمالد فلک روی ستمگر را به خاک.
صائب.
مشو از گردش مژگان گردآلود او غافل
که تیغ خاکساران سخت لنگردار می افتد.
صائب ( از آنندراج ).
- امثال :
من از آسیا می آیم تو گردآلودی ؟

گردآلود. [ گ َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش فریمان شهرستان مشهد، واقع در 14هزارگزی شمال فریمان و 6هزارگزی خاور راه شوسه عمومی فریمان به مشهد. هوای آن معتدل و دارای 133 تن سکنه است. آب آنجا از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات و بنشن میباشد. شغل اهالی زراعت است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).

فرهنگ فارسی

( گرد آلود ) گرد آلوده : گر چه گرد آلود فقرم شرم باد از همتم گر باب چشم. خورشید رامن تر کنم . ( حافظ )

فرهنگ عمید

( گردآلود ) آلوده به گردوغبار، غبارآلود.

فرهنگستان زبان و ادب

گردآلود
{pulverulent, pulveraceous} [زیست شناسی- علوم گیاهی] ویژگی بخشی در گیاهان که با ذراتی شبیه به گرد پوشیده شده باشد

پیشنهاد کاربران

بپرس