گردابه. [ گ ِ ب َ / ب ِ ] ( اِ مرکب ) ورطه. ( آنندراج ). گرداب : خداوندا چو آید پای بر سنگ فتد کشتی در آن گردابه تنگ.نظامی.غم بیشتر از قیاس خورده ست گردابه فزون ز قد مرد است.نظامی.|| طوفان : از این گردابه چون باد بهشتی به ساحل گاه قطب آورده کشتی.نظامی.
( اسم ) ۱ - گرداب : خداوندا . چو آید پای برسنگ فتد کشتی دران گرداب. تنگ ... ( نظامی ) ۲ - طوفان : ازین گردابه چون باد بهشتی بساحل گاه قطب آورده کشتی . ( نظامی )