گرد گشتن

لغت نامه دهخدا

گرد گشتن. [ گ ِ گ َ ت َ ] ( مص مرکب ) دوران. ( ترجمان القرآن ). || جمع شدن. فراهم آمدن. انباشته شدن :
مال تو از شهریار شهریاران گرد گشت
ورنه اندر ری تو سرگین چیده ای از پارگین.
منوچهری.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - دور گشتن دوران . ۲ - جمع شدن فراهم آمدن : مال تو از شهریار شهریاران گرد گشت ورنه اندر ری تو سرگین چیده ای از پارگین ( منوچهری )

پیشنهاد کاربران

تنوره زدن. [ ت َ رَ / رِ زَ دَ ] ( مص مرکب ) چرخ زدن و گرد گشتن و حلقه بستن ، چنانکه گردباد تنوره می زند. ( آنندراج ) . گرد چیزی گرد آمدن :
هزاران دلیران جوینده کین
به گردش تنوره زدند از کمین.
اسدی.
تنوره زد از گردش اندر سپاه
ز هر سو بزخمش گرفتند راه.
اسدی.
گرد گشتن : دور زدن .
( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص 225 ) .
استداره

بپرس