گرد پای
لغت نامه دهخدا
جهان از بدیها بشویم به رای
پس آنگه کنم درگهی گردپای .
بمعنی مذکور گرفته است ، ولی احتمال دارد که بمعنی سوم باشد. از سوی دیگر نسخه بدل مصراع دوم چنین است :
پس آنگه ز گیتی گنم گردپای.
رجوع بمعنی آخر شود و همین اصح بنظر میرسد. || جای نشستن. ( برهان ) ( آنندراج ). جای اقامت. || مربع. || ( ص مرکب ) چهارزانو. || گردپای کردن. پای گرد کردن. مربع نشستن. چهارزانو نشستن.
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید