گرد و خاک کردن
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
پیشنهاد کاربران
گرد و خاک کردن : 1 - کنایه از خشم گرفتن و به درشتی سخن گفتن . ، اشتلم کردن مترادف هارت و پورت کردن ( کلاهش را به زمین کوبید و شروع کرد به گرد و خاک کردن ) 2 - کنایه از میدان گرفتن و مبارزه طلبیدن ، خودنمایی
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
کردن . مترادف تاخت و تاز کردن ، دوربرداشتن ، شلتاق کردن ( یک ترکه از اسلامبول برای کشتی آمده بود . . . خیلی گرد و خاک می کرد )
طوفان فراگیر