گرد نشستن. [ گ َ ن ِ ش َ ت َ ] ( مص مرکب ) گردآلود شدن. چرکین شدن. || مجازاً نقصان یافتن. زیان رسیدن :
گر جمله کائنات کافر گردند
بر دامن کبریاش ننشیند گرد.
خواجه عبداﷲ انصاری.
خاک نعلین تو ای دوست غبارم شدتا بر آن دامن عصمت ننشیندگردم.
سعدی ( خواتیم ).
گفت در راه دوست خاک مباش نه که بر دامنش نشیند گرد.
سعدی ( بدایع ).