گرد سر

لغت نامه دهخدا

گردسر.[ گ ِ س َ ] ( ص مرکب ) آنکه سری گرد دارد :
ز دستهاشان پهنه ز پایها چوگان
ز گردسرها گوی اینت شاه و اینت جلال.
فرخی ( دیوان چ عبدالرسولی ص 219 ).
رجل مُصَعْلَک ُ الرأس ؛ مرد گردسر. مُکَربَس الرأس. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

آنکه سری مدور دارد : زدستهاشان پهنه زپایها چوگان زگرد سر ها گوی اینت شاه و اینت جلال . ( فرخی )

پیشنهاد کاربران

بپرس