ز رشکش گربه بید انجیر کرده
سرشکش تخم بید انجیر خورده.
نظامی.
سر برآورد از کمینگه گربه بید از بهرصیدچون همی بینی که پای بط برآمد از چنار.
ابن یمین فریومدی.
نه کم ز گربه بید است گربه صیادکه مرغ بیند و بر شاخ پنجه بگشاید.
امامی هروی.
گر دود بر سر هر شاخ دوصد گربه بیدبلبل از مستی گل شیوه رم نشناسد.
سلیم ( از آنندراج ).
گربه بید از گل و لعل سپیدگربه مشکین شده از مشک بید.
میرخسرو ( از آنندراج ).
عبیرافشانده از بس دلبر عطار من بر خودشمیم گربه بید از بن هر موش می آید.
میرزا عبدالغنی ( از آنندراج ).
|| چیزی باشد پشم دار، مانند سر گربه که از بیدمشک برآید و از آن عرق گیرند. || چیزی است مانند صمغ که از درخت بید بهم رسد. ( آنندراج ).