گرایی

لغت نامه دهخدا

گرایی. [ گ َ / گ ِ ] ( حامص ) عمل گراییدن. این کلمه تنها به کار نمی رود بلکه به صورت ترکیب های ذیل آید:
- دست گرایی ؛ : هرکه فضل و قوت خویش بر ضعیفان بپسندد و بدان مغرور گردد و خواهد که دیگران را اگرچه از وی قوی تر باشند دست گرایی کند، هرآینه قوت او برفضیحت و هلاک او دلیل کند. ( کلیله و دمنه ).
- سرگرایی ؛ :
عاقبت عشق سرگرائی کرد
خاک در چشم کدخدائی کرد.
نظامی.
رجوع به دست گرای ، سرگرای و نظایر آنها شود.

فرهنگ فارسی

در ترکیبات آید و صفت را حاصل مصدر سازد بمعنی گراییدن : دست گرایی سرگرایی لشکر گرایی .

پیشنهاد کاربران

می توان از "گرا، باور" به جای پسوند "یست، ist" و از "گرایی، باوری" به جای "یسم، ism" بکار برد.
برای نمونه:
تِئیسم=خداباوری
تِئیست=خداباور
آتِئیسم=خدانباوری
آتِئیست=خداناباور
بِدرود!
گزند:ضرر
خرد:عقل
گرایی خرده واژه ای است که به تنهایی کاربردی ندارد.
گرایی بیشتر واژه علم است و در علوم مختلف کاربرد دارد: ( شهود گرایی - ریاضی ) ، ( همگرایی یا تقارب عدسی - فیزیک ) ، ( اتم گرایی - شیمی ) ، ( هستی گرایی و پدیدار گرایی - فلسفه ) ، ( نگرش گرایی، ذهن گرایی - روانشناسی ) ، ( مدیریت گرایی، سازمان گرایی - علم مدیریت ) ، ( فرد گرایی، ساخت گرایی، انسان گرایی، تجربه گرایی - علوم اجتماعی و انسانی ) .
...
[مشاهده متن کامل]

گرایی مفهوم گرایش دارد و به عنوان پسوند معمولا بر اسم، صفت، اسم مصدر و یا هر واژه دیگری می نشیند و مفهوم گرایش یا محوریت همان اسم، صفت، اسم مصدر و یا هر واژه دیگر را می دهد: مانند دنیاگرایی، جهانی گرایی، روش گرایی و یا حتی نشست گرایی ( مصدر مرخم نشستن ) .

بپرس