کنون من تو را آزمایش کنم
یکی سوی رزمت گرایش کنم.
فردوسی.
نه گاه بسودن مر آن را نمایش نه گاه گرایش مر آن را گرانی.
فرخی.
گرایش نکردی به کار دگرگهی پای کندی ز تن گاه سر.
نظامی.
همان دین دیرینه را نو کنندگرایش سوی دین خسرو کنند.
نظامی.
به هر جا گرایش کند جان توبود نور و ظلمت به فرمان تو.
نظامی.
گهی دل به رفتن گرایش کندگهی خواب را سر ستایش کند.
نظامی.
|| قصد و آهنگ. || پیچش باشدکه از نافرمانی کردن است. ( برهان ).